موضوعات
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان ♥♥♥♥عکس جدیدترین و زیبا ترین عکسهای 2013♥♥♥♥ به روزترین های اینترنت
![]() ادامه مطلب ... 18 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
صبح ها مسیر ثابتی دارم و اگر عجله نداشته باشم آنقدر در ایستگاه منتظر می مانم تا تاکسی مورد علاقه ام برسد. در واقع راننده این تاکسی را دوست دارم. راننده پیر و درشت هیکلی با دست های قوی و آفتاب سوخته و چشم های مشکی رنگ است که تابستان و زمستان سر شیشه ماشین را باز می گذارد و با آنکه چهار سال است بیشتر صبح ها سوار ماشینش می شوم فقط سه چهار بار صدای بم و خش دارش را شنیده ام. ماشینش نه ضبط دارد، نه رادیو و شاید همین سکوت، حضورش را این چنین لذت بخش می کند. ما هر روز از مسیر ثابتی می رویم، فقط چهارشنبه های آخر هر ماه راننده مسیر همیشگی مان را عوض می کند. یکی از چهارشنبه های آخر ماه به او گفتم «از این طرف راهمون دور می شه ها.» «می دونم.» دیگر هیچ کدام حرفی نزدیم و او باز هر روز از مسیر همیشگی می رفت و چهارشنبه های آخر ماه مسیر دورتر را انتخاب می کرد.
![]() ادامه مطلب ... 12 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
![]() ادامه مطلب ... 12 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
دختر جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. بقیه در ادامه مطلب
![]() ادامه مطلب ... 10 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو بهوضوح حس می کردیم…می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی ازماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم… هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم… تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟… در ادامه مطلب
![]() ادامه مطلب ... 9 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() ![]() |